مدح و وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها
سه سال آخر عُمرش شکستهتر شده بود بلی شکستهتر از فرطِ دردِ سر شده بود تـمام بال و پَـر او کـبود و زخمی بود که پیـش موج بلا بارها سپر شده بود بـلایِ شِعْـب به پایـان رسیـده بود امّـا خـدیـجه بیـشـتر آمادۀ خـطـر شده بود چـقـدر دیر به محـبـوبهاش رسـید نبی چقدر زود گـلـش عازمِ سفـر شده بود زنی که پیک اَجَل تحت امرِ مَردش بود به اختیار خودش بود مُحتضر شده بود نبی به فکر وصایایِ همسـرش بود و غمش به خاطرِ زهراش بیشتر شده بود شبیه فاطمهاش بود و در سه نوبتِ تلخ خدیجه صاحب عزای سه تا پسر شده بود چــقــدر جَـدّه ایـن خـانـدان اذیّـت شـد چقدر مادر سادات خونْ جگر شده بود چگونه بگذرم؟ از اینکه بین شعله و دود به قلب فاطمهاش داغ حملهور شده بود خدیجه سنگ ز کُـفّار خورد و دختر او سرش شکستۀ بیحُرمتیِ در شده بود نداد فاطمه رُخصت، وگـرنه در آتـش بـنا به سوختـن آن چهـل نفـر شده بود |